که رطب ریزد. ریزندۀ رطب، بمجاز، گویندۀ سخن شیرین: چو سقراط را داد نوبت سخن رطب ریز شد خوشۀ نخل بن. نظامی. چون رطب ریز این درخت شدی نیک بادت که نیکبخت شدی. نظامی
که رطب ریزد. ریزندۀ رطب، بمجاز، گویندۀ سخن شیرین: چو سقراط را داد نوبت سخن رطب ریز شد خوشۀ نخل بن. نظامی. چون رطب ریز این درخت شدی نیک بادت که نیکبخت شدی. نظامی
آنکه رطب چیند. که رطب از نخل بازکند. ربایندۀ رطب از نخل: در باغچۀ گل قصب چین گردن زده زنگی رطب چین. نظامی. رطب چینی که با نخلم ستیزد ز من جز خار هیچش برنخیزد. نظامی. رطب چین درآمد زدوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآب. نظامی
آنکه رطب چیند. که رطب از نخل بازکند. ربایندۀ رطب از نخل: در باغچۀ گل قصب چین گردن زده زنگی رطب چین. نظامی. رطب چینی که با نخلم ستیزد ز من جز خار هیچش برنخیزد. نظامی. رطب چین درآمد زدوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآب. نظامی
دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 74 هزارگزی خاور زرقان کنار راه فرعی توابع ارسنجان به خفرک. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوایش معتدل و مالاریایی است به آنجا 229 تن سکونت دارندکه فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات و چغندر است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و از صنایع دستی قالی می بافند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). در فارسنامۀ ناصری آمده است: قریه ای است به سه فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب ارسنجان. و ابن بلخی گوید: خبرز و سروات شهرکی است و نواحی بسیار دارد به آن، و حومه آن است و هوای آن سردسیر است معتدل و آبهای آن روان است و چشمه هاست و میوه بسیار باشد از هر نوعی و آبادان است و حومه آن جامع و منبر دارد. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 123). رجوع به نزهت القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 123 شود
دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 74 هزارگزی خاور زرقان کنار راه فرعی توابع ارسنجان به خفرک. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوایش معتدل و مالاریایی است به آنجا 229 تن سکونت دارندکه فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات و چغندر است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و از صنایع دستی قالی می بافند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). در فارسنامۀ ناصری آمده است: قریه ای است به سه فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب ارسنجان. و ابن بلخی گوید: خبرز و سروات شهرکی است و نواحی بسیار دارد به آن، و حومه آن است و هوای آن سردسیر است معتدل و آبهای آن روان است و چشمه هاست و میوه بسیار باشد از هر نوعی و آبادان است و حومه آن جامع و منبر دارد. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 123). رجوع به نزهت القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 123 شود